8 décembre 2014
رو سر بنه به بالین تنها مرا رها کن
رو سر بنه به بالین تنها مرا رها کن |
ترک من خراب شب گرد مبتلا کن |
|
ماییم و موج سودا شب تا به روز تنها |
خواهی بیا ببخشا خواهی برو جفا کن |
|
از من گریز تا تو هم در بلا نیفتی |
بگزین ره سلامت ترک ره بلا کن |
|
ماییم و آب دیده در کنج غم خزیده |
بر آب دیده ما صد جای آسیا کن |
|
خیره کشی است ما را دارد دلی چو خارا |
بکشد کسش نگوید تدبیر خونبها کن |
|
بر شاه خوبرویان واجب وفا نباشد |
ای زردروی عاشق تو صبر کن وفا کن |
|
دردی است غیر مردن آن را دوا نباشد |
پس من چگونه گویم کاین درد را دوا کن |
|
در خواب دوش پیری در کوی عشق دیدم |
با دست اشارتم کرد که عزم سوی ما کن |
|
گر اژدهاست بر ره عشقی است چون زمرد |
از برق این زمرد هی دفع اژدها کن |
|
بس کن که بیخودم من ور تو هنرفزایی |
تاریخ بوعلی گو تنبیه بوالعلا کن |
مولانا جلالالدین محمد بلخی
Publicité
Commentaires