18 juillet 2017
این زمان بیدل سراغ دل چه می جویی زما قطره خونی بود چندین بارتوفانکرد و رفت
هرکه آمد سیر یأسی زین گلستان کرد و رفت گر همه گل بود خون خود به دامان کرد و رفت صبح تا آگاه شد از رسم این ماتمسرا خندهٔ شادی همان وقف گریبان کرد و رفت در هوای زلف مشکین تو هرجا دم زدم دود آهم عالمی را سنبلستان کرد ورفت دوش سیلاب خیالت می گذشت از خاطرم...